[ پنجاه سال ] | ||
|
می گویم: زندگی هایمان را فروختیم می گوید: لباسهای قرمز و صورتی ام از مد افتاد می گویم: با یه لیوان ویسکی چطوری؟ می گوید: بخور می گویم: دیشب خواب زندگی دیدم می گوید: من خواب لباسهای قرمز و صورتیه از مد افتاده ام را می گویم: سرده.آتش روشن کن می گوید: گازیه.فندک داری؟ می گویم: فروختم می گوید: حراج
|
:ARCHIVE
absurd |