[ پنجاه سال ]

 [ پنجاه سال ]

 
 



Friday, January 28, 2005  

زمین خوردم، سرم خون آمد، مردم
فرشته ی خدا به طرفم دوید، زمین خورد، سرش خون آمد، مرد
من مانده ام اینجا.چه کار کنم؟
سرم هم دارد خون می آید

Posted by: yas. @ 4:45 AM  

عقربه ها، بعد از چندین سال حرکت... امروز به آرامش رسیدن
عقربه ها از این به بعد ساعت پنح دقیقه به یازده رو نشون می دن
امروز من برای باره صد هزارم چایی یخ کرده ام را عوض کردم
امروز، خواندم که نوشته فردا روز دیگریست
برای باره صد هزارم کاغد نوشته را تا کردم، و کنار چایی ام گذاشتم
فردا شاید
چاییه من هیچ وقت سرد نشود

Posted by: yas. @ 3:34 AM

Sunday, January 23, 2005  

من،شاید،تنهام
من،شاید، خیلی تنهام
من زانو هامو تو بغلم جمع می کنم، تو هوای سرد
فکر می کنم باید پاهامو لاغر کنم... ، و فکر می کنم شاید دلیل تنهاییم چاقیه پاهام باشه،بعد
زانو هامو بیشتر تو بغلم جمع می کنم
و سعی می کنم صدای باریدن برف رو بشنوم

Posted by: yas. @ 1:15 AM

Friday, January 21, 2005  

دختر کوچولوی من
بخواب
آروم بخواب
-
احساس خوشبختی می کنم
! زیاد
-
آروم بخواب... دخترکم
آروم بخواب

Posted by: yas. @ 10:42 AM  

تو شهر خیالیمون
گلای شقایقی که هیچ وقت پر پر نمی شن
آسمونه اغراق انگیر، آبی
بوی خاک خیس خورده
صدای چشمه
سامایا
دستمو از زیر خاک می کشم بیرون
جیغ می زنم
بدون اینکه صدای چشمه رو بشنویم
می دوام
فرار می کنم
سامایا
پاک تر از اون بودی که بیای پیش من
کنار شقایقهام
رویاهام
سامایا
پشت سرت قاصدک فوت کردم
سپردمت به
خدا
و سرمو زیر خاک بردم
دور از صدای چشمه
سامایا

Posted by: yas. @ 10:08 AM  

شما نمی دونید
شما برای زنده بودنتون دلیل می خواهید
برای انجام شدن کارهاتون
برای گذر لحظه هاتون
شما بدون دنیای ساختگیتون زنده نمی مونین
من
امشب با خدا یه قرار ملاقات چند ساتنی متری دارم
تو گوچه ی پنجم، تانیه ی هشتاد و سه
برین دنبال دلیلش

Posted by: yas. @ 10:08 AM

Sunday, January 16, 2005  

به عشقت سلام کن

Posted by: yas. @ 3:26 AM

Saturday, January 15, 2005  

نمیاد
نمیاد
نمیاد
به خدا نوشتنم نمیااااااااااااااد

Posted by: yas. @ 11:44 PM

Wednesday, January 12, 2005  

کارش این بود که از صبح تا شب... و شب تا صبح
رو زمین بگرده
اشکای خدا رو جمع کنه
بعدش
بره دشتش
و گلای قرمزشو اشک خدا بده
تا فردا
برای دور شدن از دشتش
بهونه ای داشته باشه
...

Posted by: yas. @ 9:19 AM  

مهربون
می دونستی؟
امروز موهامو کوتاه کردم

Posted by: yas. @ 9:07 AM

Tuesday, January 11, 2005  

من
من؟
من با خودم
می
می اند مای سلف
من و خودم و خودم و خودم و خودم و خودم
.فقط

Posted by: yas. @ 4:06 AM

Monday, January 10, 2005  

برف اومده
سرده هوا
خیلی سرد
برف ریز پام می گه قرچ قرچ
دستامو دور خوردم حلقه می کنم... به امید گرمای بیشتر
هوا خیلی سرده
دنیای سفید رو نگاه می کنم
که یهو
یه چیزی زیر پام
میگه
! پاق
[گربه های تنها ریز برف کجا می رن؟]

Posted by: yas. @ 10:44 AM

Tuesday, January 04, 2005  

چشماتونو ببندین
و میخ هایی رو که تو جای جای تنتون فرو رفته رو
در بیارین
لباتونو لطفا روی هم فشاد ندین
نفستون رو هم سفت بیرون ندین
آها
درد داره؟

Posted by: yas. @ 3:45 AM

Saturday, January 01, 2005  

رویای متحرک بفش
شب ها
سراغ من میاد
و همه ی موجوداتی که آدم اسمشونه
رویای متحرک بنفش
دو تا شاخ تیز داره
و وسط تنش درست جایی که باید نافش باشه
یه غده ی زشت
رویای متحرک بنفش
خواب های من رو رنگ می کنه
و با بی. ام .و - ام. دوازده ش
گاز می ده
... و رد می شه
تو این فکرم که
اگه نبود
من لباس آلبالویه تو رو چه رنگی می دیدم؟

Posted by: yas. @ 3:03 AM  

صدا میاد
صدا می گه توپ توپ توپ توپ
توپ توپ توپ توپ
صدا می گه هستم
اینجام
می شنوی...؟

Posted by: yas. @ 3:00 AM
 



links:

absurd
malasema
4004bc
benahayat
daydad

blind
sanaz
funk
anti-ideal
maktoob
zehne solb
Shahrzad
unbelievable
xak
minimal



Free Hit Counters
Free Hit Counters