[ پنجاه سال ]

 [ پنجاه سال ]

 
 



Saturday, April 29, 2006  

گلوله داره هوا رو می شکافه یا گوش منو
چرا هیچی نمی شنوم
چرا یه لحظه سر اون تفنگ لعنتیتو دور نمی کنی
گلوله داره هوا رو می شکافه دارم می بینم
پس من چرا نمی شنوم
چرا نفس نمی کشی
من دارم می بینم گلوله هنوز داره تو هوا حرکت می کنه داره از ما دور می شه
چرا صدای نفساتو نمی شنوم
با تو ام ، با تو ام ، چرا صدای نفساتو نمی شنوم
نکنه کر شدم
منو نگاه کن
چرا منو نگاه نمی کنی
مگه نمی شنوی
منو نگاه کن
من دارم می بینم گلوله هنوز داره هوا رو می شکافه
داره از ما دور می شه
دور می شه
:
:
چقدر سنگین شدی
من فکر نمی کردم انقدر سنگین باشی
می بینی که من دارم کولت می کنم
تو سنگین تر از چیزی بودی که من فکر می کردم
در عوض من هم قوی تر از اونی که تو فکر می کردی
دیدی ، به هم در شدن ، من دارم تورو کول می کنم ، هیچ چیم هم نیست
من دارم دنبال گلوله می رم
من رد شکافته شدن هوا رو می بینم
قر مزه قر مزه
نگاه کن حتی گالش هات هم از پات افتاده
چرا هیچی نمی گی
:
بیا پایین اینجا آخر راهه
چشاتو باز کن
گلوله هه رو نگاه
تو دست منه
بیا بگیرش ، دیگه بازی بسه ، می دونم نمردی
چون گلوله اینجا دسته منه
من همه جا رو قر مز می بینم یا همه جا قر مزه
می تونی گلوله رو ببینی
قر مزه قرمزم هست
بیا
تو دست منه
[چک چک]
[ جینگ ، صدای پوکه ای که ازدست من پایین می افتد و به کف سنگیه زمین می خورد ]
[ صدای چک چک هنوز ادامه دارد ]

Posted by: yas. @ 9:02 AM

Friday, April 28, 2006  

زندگیه من
تو یه کوله پشتیه خاکستری رنگ و گلی روی پشت دخترک مست مو بلندی که پا برهنه می دوئه
قایم شده
و هر بار که دخترک می خوره زمین
یه تیکش بیرون می ریزه
کار من هم اینه که دنبال دخترک بدوئم
هر بار که داره می خورد زمین کمرشو بگیرم
و بگم مواظب باش دختره
با اینکه می دونم نمی شنوه
-
-
من
آه
می کشم
تو سیگار

Posted by: yas. @ 5:54 AM

Wednesday, April 26, 2006  

دیشب خواب دیدم بعد از مدت ها تلاش دو تا شدم ،یعنی یکی دیگه از خودم درست کردم بعد با هم رفته بودیم یه مجلس مانندی ولی مشکل من این بود که نمی دونستم خودم کی تو کودومم یعنی فکر من تو کودومشونه یه حالتی هم بود که وقتی فکر من تو یکیشون بود تو اون یکی نبود و من باید مواظب اون یکی می بودم اینور اونو می بردمش و با خودم نگهش می داشتم و این ها. من هم اکثرا تو همون بدن قبلیه بودم سخت پیش میومد که بتونم تو این جدیده برم من هم کلی اضطراب داشتم به خاطر این موضوع یهو یه چیزی پیش اومد یکی از دوستام منو برد بیرون رفته بودیم تو خیابون من یهو فهمیدم اون یکی خودم جا مونده کلافه و ناراحت شدم بر گشتیم من دوئیدو تو اون مجلسه یهو دیدم تقریبا همه رفتم اون یکی من بی حال و لت و پار و تقریبا بیهوش افتاده رو یکی از صندلی ها من یهو گریم می گیره می دوئم طرفش می گم چقدر خود خواه بودم چقدر خودخواه بود بعد همینطوری که گریم می گیره اونو بغلش می کنم و خوابم در اوج احساس ناراحتی تموم می شه
خواستم بگم من هنوز به شدت ناراحتم برای همین اینو اینجا نوشتم و در ضمن حوصله ی درست نوشتن هم ندارم من همیشه همینطوری خوابامو تعریف می کنم

Posted by: yas. @ 9:36 AM  

بیرون مرد مست هنوز همان اراجیف را می خواند ، سفره ماهیه گزنده ی خلیج پایتا پایش را نیش زده بود و او دنبال زن دلسوزی بود تا سم را مک بزند

Posted by: yas. @ 8:55 AM

Saturday, April 22, 2006  

وقتایی که تو نیستی
از تخت بیرون نمیام
شاید روزنامه های قدیمی رو دوباره بخونم
یا دفترچه تلفن رو
حتی هوا هم ، کسالت آور تر از همیشه می شه
این رو من نمی گم
لین هم وقتی زنگ می زنه بهم همینو می گه
من هم تو جوابش می گم اوهوم ، یا یه همچین چیزی
و اون دفترچه تلفن لعنتی رو ورق می زنم تا شاید از شماره های پشت سر هم به ذوق بیام
همین

Posted by: yas. @ 11:28 AM

Thursday, April 20, 2006  

گيلاس هاي شراب رو تا نيمه پر مي کردم
واز پايه روي هم مي چيدم
ده تايي رو گذاشنه بودم و به کمرم رسيد
يهو کسي از پشت ديوار صدام کرد
سرو رو بر گردوندم و موهام خورد به يکي از ليوان ها
و افتاد
و همه ي شراب ها ريخت زمين
-
-
گاهي وقت ها پشت ديوار ها راه مي رن
گاهي وقت ها تو عرض
گاهي وقت ها انقدر ريز که صداي ترخ ترخشون از لاي آجر ها مياد
بعضي وقته هام خيلي مردونه
پشتشونو مي چسپونن به ديوار و مي گن
انقدر کور نباش من اينجام
و تو مجبور مي شي ، حتي با اکراه ، سرت رو بر گردوني و نگاهشون کني
البته ، اينو من مي دونم
اون ها حتي از نگاه هاي اکراه آميز هم ناراحت نمي شن
چون خيلي تشنه ي ديده شدن ان
خيلي
-
-
شراب خيلي داريم . خيلي زياد
شايد اين همه شراب از خون جددمون بهمون رسيده و خوب اين تنها سر گرميه منه
ليوان ها رو باز هم روي هم مي چيدم
و وقتي بلند مي شد
روي نوک پنجه مي ايستادم
ولي خوب ، بايد خيلي با احتياط رفتار کرد
اين ليوان ها خيلي زود رنجن
می ريزن پايين
جيرينگ
-
-
يادمه رفيقم مي گفت صداشون رو از زير زمين هم شنيده
از زير پاهاش دقيقا
راستش خودم و رفيقم تا حالا تنها کسايي بوديم که ديديمشون
بقيه هم گاهي وقت ها مي شنون ولي وقتي روشون رو بر مي گردونن
همش دعا مي کنن که پشت سرشون چيزي نباشه ، مثلا مي ترسن
يعني همه همينطوري ان ، مثلا وقتي تو حموم ان ، مي ترسن پشت پرده کسي باشه
ولي خوب من هميشه منتظر بودم
که پشت پرده
يا تو ديوار ها
يا زير زمين
کسي صدام کنه ، رفيق
اون ليوان شراب داره مي افته
نگاش کن ؟
و بهد با انگشتش به يکي از ليوان ها اشاره کنه

Posted by: yas. @ 12:40 PM

Thursday, April 13, 2006  

این اتاق لعنتی باز بوی کاپتان بلک گرفته
انگار هیچ کس نمی خواد قبول کنه که موکت های این اتاق می تونه قرمز باشه از خون من
انگار هیچ کس نمی خواد قبول کنه که
می شه خندید به موکت های قرمز این اتاق
چون من به سقف چسپیدم
و دارم همه چیز رو می بینم
و می خندم ، انگار کسی داره شیکممو قلقلک می ده از اون پایین
-
-
هر کس با مرگ خود
فرشته ی مرگ را به مهمانی ای دعوت می کند که در آن به دنیا می آید
و هر کس پس از مرگ خود
صدای گریه ی فرشته ی مرگ را می شنود
که با سرعت زیادی محو می شود

Posted by: yas. @ 3:56 AM

Wednesday, April 12, 2006  

خط های صاف کنار هم صف کشیده اند
چشم من میان فاصله های سفیدشان گیج می شود
خط ها همچنان صاف می مانند
ولی من قدرت صاف دیدنشان را ندارم
چشم هایم گیج می روند و خط ها را خمیده و پیچ وا پیچ می بینند
شاید همه چیز همین جا تمام می شد
ولی من ، همین لحظه
خودم را روی تخت پرت می کنم
و گریه می کنم
گریه می کنم و زار می زنم
فقط چون می دانم
می دانم که نمی توانم خط ها را صاف ببینم
-
-
سرم را از روی تخت بلند می کنم
کسی نمی آید و در ها بسته است
ولی من منتظرم
منتظرم صدای کسی را بشنوم
بدون هیچ غرض کثیفی - نه کمک ، نه اتنقام ، نه خالی کردن
سرم را بلند می کنم ، اتاقم در سکوت وحشیانه ای فرو رفته
می دانم که نباید به پتو دست بزنم و خود را پنهان کنم
نباید حرف بزنم و سکوت را بشکنم
حتی تکانی به بدنم نمی دهم
ورق هایم روی زمین پخش شده اند

Posted by: yas. @ 12:17 PM

Monday, April 10, 2006  

از پنجره باد سرد می زنه تو . می رسه به دستای من . یخ می زنن و می رن تو جیبام
چند دقیقه ایه که به پرده ها خیره شدم
موج می خورن و بالا پایین می رن وفکر های منو هم با خودشون بالا پایین می برن
باد که شدید تر می شه فکرای من هم به اوج می رن
و به پنجره ی باز می رسن و پرده ها رو رو تن خودشون حس می کنن
بعد
می افتن
پایین
بوم

Posted by: yas. @ 9:17 AM

Friday, April 07, 2006  

تیکه تیکه می شم
هر تیکم می ره یه جا
یه تیکم می چسپه به دیوارای مدرسه
یه تیکه به تی شرت تو
یه تیکه به سینه ی مامانم
من حتی اون موقع هم هیچی نمی فهمم
هیچی

Posted by: yas. @ 11:32 AM

Monday, April 03, 2006  

صدای زنگوله ها تو گوشم می پیچه
یه چیزی مخلوط از صدای زنگوله و زنجیر زنی های عاشورا
من و سگ اینجا نشستیم
جلومون دشته
صدای زنگوله هام از همین دشت در میاد
با آب خنک و برگ های سبز
سگ کنارم می خوابه
به نظرم عجیب میاد که انقدر راحت بخوابه
ولی از گله صدای زنجیر زنی می شنوم

Posted by: yas. @ 10:00 AM
 



links:

absurd
malasema
4004bc
benahayat
daydad

blind
sanaz
funk
anti-ideal
maktoob
zehne solb
Shahrzad
unbelievable
xak
minimal



Free Hit Counters
Free Hit Counters