[ پنجاه سال ] | ||
|
یکی یکی...پله ها رو پشت سر می ذاره بچه ی کوچیکیه که اون بالا اسباب بازی های رنگی ای می بینه بچه ای که تازه راه رفتن یاد گرفته و همینجوری...بالا و بالا تر می ره چیزی از خستگی نمی گه از گریه هایی که تا دیشب تو بغل مامانش می کرد - ببینم آسمون رنگش عوض شده یا مزه ی شیر مادر ها؟
|
:ARCHIVE
absurd |