[ پنجاه سال ] | ||
|
لگو ها کنار هم چیده شده اند.با ظاهری رنگارنگ و فریبنده کودکان را دورن خود می بلعند و صدای جیغی باقی می ماند. از لحظه ی نیست شدن - کفشام محکمه عینکم تمیزه تمیز چند تا چراغ قوه و باتریه اضافه هم یدک آماده ی آمادم این چند روز هم استراحت کردم... که وسط راه خوابم نبره همه ی نقشه های موجود رو هم برای باره هزارم دیدم که چیزی از چشم جا نمونه لباس گرمم بر داشتم.هم واسه س خودم.هم واسه س تو از اون عروسک خوشگلام که خیلی دوس داشتی خریدم برات ببین فقط مونده اون کیلیده بزنش تا پایه هایه پله رو زمین بشینن که من بددوام طرفت هی... می تونی دیگه؟ می تونی! دستای تو خیلی قویه خیلی خیلی ...
|
:ARCHIVE
absurd |