[ پنجاه سال ]

 [ پنجاه سال ]

 
 



Friday, December 17, 2004  

غروب رو لمس می کنیم
ببین من اون قرمزه رو سوار می شم. تو هم تاب سبزه رو...باشه؟ وقتی که من میام بالا تو برو پایین...وقتی من می رم پایین تو بیا بالا.ببین چه خوشگل می شه...تو رو خدا
می گذره
...
مرد گریه کنان فرار می کنه.از تاب ها. از اسباب بازی ها.مرد برای سریع تر دوییدن جزوه هاشو می اندازه.کیفش رو.کاپشن سورمه
ایشو .عینکشو ... زیر پوشه نایکشو. عکس نامزدشو... و تو دور ترین نقطه از تاب ها قرار می گیره.لخت .گریه کنان.گریه کنان.درست مثل لحظه ی به دنیا اومدنش
خورشد داره غروب می کنه
...

Posted by: yas. @ 2:32 AM
 



links:

absurd
malasema
4004bc
benahayat
daydad

blind
sanaz
funk
anti-ideal
maktoob
zehne solb
Shahrzad
unbelievable
xak
minimal



Free Hit Counters
Free Hit Counters