[ پنجاه سال ] | ||
|
اول آسیاب بادی می چرخد کودک با عروسکش بازی می کند . می رقصد و می چرخد و می خندد دوم باد می آید . داغی را از خاک های کویر بلند می کند و به صورت کودک می کوبد کودک گریه می کند . و آسیاب با سرعت بیشتری می چرخد سوم باد شدید تر می شود. سرعت اسیاب سرسام آور شده . کودک در باد معلق است چهارم بدن کودک لا به لای پره های آسیاب له شده . باد با هو هوی ضعیف خاموش می شود پنجم عروسک زیر خاک مدفون شده و پاپیون قرمز رنگ موهایش از سطح کویر قابل شناسایی است آسیاب سکوت کرده . نمی چرخد
|
:ARCHIVE
absurd |