[ پنجاه سال ] | ||
|
آدم ها و ماشن ها به سرعت از کنارش رد می شوند سرش را پایین انداخته ... و پیوسته و آرام راه می رود بعضی ها تنه می زنند ، آدم ها با موبایل هایشان ، اخم هایشان در هم ، نگاه هایشان سنگین ناگهان سگی از رو بررو ، پارس کنان به طرفش می آید نزدیک تر که می شود دندان هایش و چشم های خون آلودش و پارس هایش که حالا خشن تر شده او را بر جای خود می ایستاند خیره به سگ است که به چند متری اش رسیده ناگهان روی بدنش می پرد پنجول هایش را در صورتش فرو می کند با دندانهایش ، گردنش را گاز می گیرد ماشین ها و آدم ها ولی هنوز رد می شوند بعضی ها شاید به سگ ، که در حال خوردن بدن اوست تنه می زنند ...موبایل در دست ، اخمهایشان در هم
|
:ARCHIVE
absurd |