[ پنجاه سال ] | ||
|
فریاد می زنند ، صورت هایشاند سرخ می شود ، دندانهای زردشان پیدا می شود ، چشم هایشان باریک می شود فریاد می زنند و مرا بیرون می کنند از خاکشان ...تنها می شوم تنها می شوم ، وحشی می شوم موهایم را می سوزانم فید آوت می شوم ...بر می گردم و می بینم آنها را ، فریاد می زنند ، دندانهای زردشان پیدا می شود قهقهه می زنم و قهقهه ام میان فریاد هایشان گم می شود
|
:ARCHIVE
absurd |