[ پنجاه سال ]

 [ پنجاه سال ]

 
 



Saturday, August 20, 2005  

لیوان های بر عکسمان را بر می داریم
لیوان من تیره تر است . می خندیم و پیچ و خم های ته لیوانمان را نگاه می کنیم
بوی قهوه مستمان کرده
جاهایمان را عوض می کنیم ، لیوان تو دست من ، لیوان من دست تو
نگاه می کنیم ، مست می شویم ، می رقصیم
خدمتکار پیر با دستان چروکیده اش لیوان ها را از روی میز بر می دارد و می شوید
ما می رقصیم و نمی فهمیم که چقدر ساده راه هایمان عوض شد
بوی قهوه مستمان کرده

Posted by: yas. @ 10:23 AM
 



links:

absurd
malasema
4004bc
benahayat
daydad

blind
sanaz
funk
anti-ideal
maktoob
zehne solb
Shahrzad
unbelievable
xak
minimal



Free Hit Counters
Free Hit Counters