[ پنجاه سال ] | ||
|
هوا اینجا کمی سرده من یه کم خستم یه کم سیگار دود می کنم و یه کم فکرای به نتیجه رسیده و نرسیده رو مرور می کنم تقریبا می دونم که نمی تونم از پراکندگیه فکر هام چیزی کم کنم ، دارم سعی می کنم که یه کم آرومشون کنم فکر های من میل واکنش پذیریه بالایی دارن حرف های کلیشه ای ای وجود دارن که بار ها و بار ها تکرار می شن و من بار ها و بار ها محبور می شم بگم که کلمه ها نمی تونن به جای من حرف بزنن و بار ها و بار ها فکر کنم که چقدر تکراری می شم وقتی این حرف رو می زنم - تفنگتو بذار رو دهنت مزه مزه کن سرشو ترشیه باروتشو بعد آروم و با احترام تمام بیرون بیارش بذارش اون گوشه و خوب نگاه کن چیزی رو که چند دقیقه پیش می تونسته نفس هاتو قطع کنه و الان داره زیر نفس هات گرم می شه - لب هایم گاهی شیرین اند گاهی تلخ گاهی هم گس -مثل خرمالو های سیاه- وقتی تو را می بوسند - دیوانه اند صداي بوق ماشينها و اين بوق اشغال لعنتي و چتر پاره پاره اي که در دست دارم دیوانه اند اين نفس نفس هاي من به دنبال تيک تاک هاي ساعتي که پشت سرت جا گذاشته اي
|
:ARCHIVE
absurd |