[ پنجاه سال ]

 [ پنجاه سال ]

 
 



Thursday, March 30, 2006  

خیلی سال پیش ها یه رفیقی داشتم . یه روز سرشو آورد تو خونمون ، شاشش گرفته بود . دسشویی می خواس ، من داشتم سیگار می کشیدم اومد سیگارمو قاپید ، رفت مستراح
چند روزی با هم بودیم بعد فهمیدم که سیگاراشو می شمره . بعاضی وقت ها ذوق می کرد که مثلا سیگارش زوج در اومده یا چیزی
اینطوری بود که هر کدوم از اتفاقای زندگیش یه عددی داشت . مثلا مردن بچش نه هزار و هشتصد و یازده بود یا به قول خودش بلوغش دو بود
دارم فکر می کنم که اون اندازه ی همه ی اتفاقای زندگیش سیگار کشید یا نه
-
خواسته ها وقتی دور تر می شن قابل لمس تر می شن ، خواسته های نزدیک هم انقدر لوس می شن که آدم فراموششون می کنه
مثلا من نود درصد وقتا یادم می ره که می خوام تایپ کنم
یا مثلا می خوام دستمو تکون بدم

Posted by: yas. @ 3:58 AM
 



links:

absurd
malasema
4004bc
benahayat
daydad

blind
sanaz
funk
anti-ideal
maktoob
zehne solb
Shahrzad
unbelievable
xak
minimal



Free Hit Counters
Free Hit Counters