[ پنجاه سال ] | ||
|
اول که کلي طول کشيد جمشون کنم آنجلو رفته بود بيرون فيبي و آلفردو تو اتاق زير شيرووني قايم شده بودن بنيکي هم معلوم نبود کجا غيبش زده و وقتي پيداش کردم تو راهرو بود ليوانارو چيدا بودم وسط سالن چند دقيقه اي منتظرشون شدم ولي ديدم نيومدن به هر حال ، بنيکي کنار من نشست آنجلو و فيبي کنار هم آلفردو رو هم گذاشتيم مسئول ليوانا و دومينو ها ليوانارو پر کرد و دومينو ها رو ريخت وسط تا صبح داشتيم مي چيديمشون آنجلو خيلي مست کرده بود اما خوب مواظب بود - انصافا يه دونشونم نريخت بنيکي هم که مثل هميشه محشر کار مي کرد فرياد آلفردو مارو به خودمون آورد چشماي هممون تقريبا رو هم بود حتي کامل چيز يکه ساخته بوديمو نمي ديديم آلفردو گفت نوشيدني ها و دومينو ها تموم شد بنيکي آلفردو رو بغل کرد و من فيبي رو بعد هممون کنار دومينوي کامکل شدمون ، تا ظهر فردا خوابيديم
|
:ARCHIVE
absurd |