[ پنجاه سال ] | ||
|
ماشینو زد کنار. گفت بنزین تموم کرده گفتم حالا چی کار کنیم ؟ کاپوتو زد بالا. فقط دستاشو سیاه کرد . گفتم حالا چی کار کنیم ؟ گفت هیچی صندلیشو خوابوند و خوابید چند ساعت بعد چشامو باز کردم ، تاریک شده بود هوا، از پنجره فقط یه حاله ی محو دیدم دستمو گذاشتم رو صندلیه راننده دیدم خالیه سویچو چرخوندم ماشین روشن شد بنزینش پر بود . موتورش درست کار می کرد نه صدای اضافی می داد نه مشکلی داشت فقط اون بود که زده بود بیرون
|
:ARCHIVE
absurd |