[ پنجاه سال ] | ||
|
دیشب خواب دیدم بعد از مدت ها تلاش دو تا شدم ،یعنی یکی دیگه از خودم درست کردم بعد با هم رفته بودیم یه مجلس مانندی ولی مشکل من این بود که نمی دونستم خودم کی تو کودومم یعنی فکر من تو کودومشونه یه حالتی هم بود که وقتی فکر من تو یکیشون بود تو اون یکی نبود و من باید مواظب اون یکی می بودم اینور اونو می بردمش و با خودم نگهش می داشتم و این ها. من هم اکثرا تو همون بدن قبلیه بودم سخت پیش میومد که بتونم تو این جدیده برم من هم کلی اضطراب داشتم به خاطر این موضوع یهو یه چیزی پیش اومد یکی از دوستام منو برد بیرون رفته بودیم تو خیابون من یهو فهمیدم اون یکی خودم جا مونده کلافه و ناراحت شدم بر گشتیم من دوئیدو تو اون مجلسه یهو دیدم تقریبا همه رفتم اون یکی من بی حال و لت و پار و تقریبا بیهوش افتاده رو یکی از صندلی ها من یهو گریم می گیره می دوئم طرفش می گم چقدر خود خواه بودم چقدر خودخواه بود بعد همینطوری که گریم می گیره اونو بغلش می کنم و خوابم در اوج احساس ناراحتی تموم می شه خواستم بگم من هنوز به شدت ناراحتم برای همین اینو اینجا نوشتم و در ضمن حوصله ی درست نوشتن هم ندارم من همیشه همینطوری خوابامو تعریف می کنم
|
:ARCHIVE
absurd |