[ پنجاه سال ] | ||
|
گيلاس هاي شراب رو تا نيمه پر مي کردم واز پايه روي هم مي چيدم ده تايي رو گذاشنه بودم و به کمرم رسيد يهو کسي از پشت ديوار صدام کرد سرو رو بر گردوندم و موهام خورد به يکي از ليوان ها و افتاد و همه ي شراب ها ريخت زمين - - گاهي وقت ها پشت ديوار ها راه مي رن گاهي وقت ها تو عرض گاهي وقت ها انقدر ريز که صداي ترخ ترخشون از لاي آجر ها مياد بعضي وقته هام خيلي مردونه پشتشونو مي چسپونن به ديوار و مي گن انقدر کور نباش من اينجام و تو مجبور مي شي ، حتي با اکراه ، سرت رو بر گردوني و نگاهشون کني البته ، اينو من مي دونم اون ها حتي از نگاه هاي اکراه آميز هم ناراحت نمي شن چون خيلي تشنه ي ديده شدن ان خيلي - - شراب خيلي داريم . خيلي زياد شايد اين همه شراب از خون جددمون بهمون رسيده و خوب اين تنها سر گرميه منه ليوان ها رو باز هم روي هم مي چيدم و وقتي بلند مي شد روي نوک پنجه مي ايستادم ولي خوب ، بايد خيلي با احتياط رفتار کرد اين ليوان ها خيلي زود رنجن می ريزن پايين جيرينگ - - يادمه رفيقم مي گفت صداشون رو از زير زمين هم شنيده از زير پاهاش دقيقا راستش خودم و رفيقم تا حالا تنها کسايي بوديم که ديديمشون بقيه هم گاهي وقت ها مي شنون ولي وقتي روشون رو بر مي گردونن همش دعا مي کنن که پشت سرشون چيزي نباشه ، مثلا مي ترسن يعني همه همينطوري ان ، مثلا وقتي تو حموم ان ، مي ترسن پشت پرده کسي باشه ولي خوب من هميشه منتظر بودم که پشت پرده يا تو ديوار ها يا زير زمين کسي صدام کنه ، رفيق اون ليوان شراب داره مي افته نگاش کن ؟ و بهد با انگشتش به يکي از ليوان ها اشاره کنه
|
:ARCHIVE
absurd |